همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست
فکرش را بکن
من خانوم خانه ای باشم
که شب وقتی تو میایی با فنجان چای به استقبال خستگی هایت بیایم
و تو لبخند از لبت نرود وقتی میگویی امروز چه کرده و چقدر خسته ای..
دست آخر من هم با همان لبخند بگویم تمام خستگی هایت را به جان میخرم جانانم....
من این خانه را
فقط با تو میخواهم
این زندگی را فقط با تو میخواهم
خودخواهی نیست....
حقم را میخواهم :)